بلوچ کومے وپادار پہ وتے خاک و وطنا

بلوچ کومے وپادار پہ وتے خاک و وطنا

 
امیدواریم در کنار ما لحظات خوشی را سپری کنید... با تشکر , مدیریت وبلاگ
 

 

 

در باره ی ما

طبق معمول به وبلاگ خودتان خوش آمدید. قصددارم مطالبی را درموردتاریخ بلوچ ها و مهمترین افرادبلوچ وطوایف مختلف بلوچ و...گردآوری کنم. شمادوستان عزیز بادادن نظر درموردوبلاگتان مرادر کامل کردن اطلاعات کمک کنید. (باتشکرفراوان:سلمان رسولی)
پیوند روزانه
تشخیص مدل گوشی از روی شماره
نمره20
فیزیک90دانشگاه زابل
حریم عشق
ریاضی کاربردی90دانشگاه زابل
دلنوشته های ماباهم
کله گرمک خاش
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
بوق دوچرخه
الوقلیون
یکانسر
آی کیو مگ

جستجو درسایت
"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!


لوگوی دوستان
<--- لوگوي شما --->
طراح قالب


تبلیغات شما
گفتاری دربارهء بلوچ و بلوچستان
نوشته شده توسط : سید سلمان رسولی

آریائیان باستان، آنانکه پیش از یورش بابل باستان (= اژی دهاک، ضحاک) میزیستند، همه از یک نژاد بودند و نژاده… و هیچ نشان، از تیره‌های گوناگون در میان آنان، در دست نیست.

 

پس از پیروزی فریدون بر ضحاک ]شش هزار سال پیش[ با گرم شدن هوا و کم شدنِ نم، در ایران، دو تیره از آریائیان در جست‌وجوی آبشخور و کشتزار بسوی اروپای امروزین، و آسیای میانه رهسپار گشتند.

گروه نخست در «اوستا»، کهنترین نامهء آریاییان جهان: amirias «سَئیریمَ» sairima نامیده شدند که در زبان پهلوی «سَرم» و در زبان فارسی «سلم» خوانده می‌شوند، و اینان همان تیرهء «سرمیتان»اند که در پژوهش‌های اروپائیان نیز از آنان یاد می‌شود.

گروه دویم که به آسیای میانین رفتند، ayriut «تور» نام گرفتند که، نام توران را بر کشور خویش نهادند.

گروه سیم که در میهن ماندند و سختی‌های گرما و خشکسالی را بجان خریدند، و مهر ایران را برتر از دشواریهای زندگی بشمار آوردند، با نام «ایرج» از آنان یاد می‌شود، که در زبان پهلوی «اِیریچ» خوانده می‌شوند، و واژهء ayria «اَئیرْیَ» اوستایی، یا «اِیر» و ایران فارسی از آن برگرفته شده است.

چون... کوچندگان با سختی‌های زندگی در سرزمینهای تازه، یاد کشور میانین در دلشان زنده شد، آهنگ ایران کردند، و ایرج را کشتند!... و نخستین کسان که به خونخواهی ایرج برخاستند، باشندگان «کوه مانوش» ]کوهی که دماوند در میانهء آنست[ بودند، که در اوستا از آنان با نام arqic CUnAm «مانوش چیثرَ» و در پهلوی سوفـﻠﺕاا «مانوش چیتر» و در زبان فارسی منوشچهر، یا منوچهر یاد شده است.

arqic چیثرَ در اوستا «چیتر» در پهلوی و «چهر» در زبان فارسی برابر است با «نژاد»... و از آنجا که نژاد کسان؛ در روی یا رُخِ آنان پدیدار می‌شود. در زبان فارسی، نرم‌نرم... این واژه بجای «رخ» بکار گرفته شد، با آوای «چهره».

چون در آن هنگام؛ باشندگان البرز مرکزی با نام «نژاد مانوش»، شناخته می‌شوند، روشن است که در دیگر مرزهای ایران نیز بایستی دودمانها، و تیره‌ها و نژادها، شناخته شوند! و چنانچه منوچهر نام یک تیرهء ایرانی است ]که در آنزمان پادشاهی ایرانی در دست ایشان بود[، دیگر نام‌های آن هنگام با پاژنام ]= لقب، عنوان[ «پهلوان» هر یک، نمادِ یکی از تیره‌های ایرانی است که در نبرد منوچهر با دشمنان ]سلم و تور[ جنگیدند، و بر آنان پیروز شدند.

پهلوانان نامبردار که در آن نبرد همراه «نژاد مانوش» بودند، در خراسان ]مشرق[ «سام» پهلوان و در خوروران ]= مغرب[ «قارن» یا «کارَن» فرزند «کاوه» بشمار میروند، و چنین آرایش سپاه، نشان آن دارد که ایرانیان میانین بهمراه ایرانیان خراسان در خوروران همگی در نبرد، هنباز بوده‌اند.

در پایان هنگام منوچهر – تیره‌ها بیشتر می‌شوند، و نام زال پهلوان سیستان، کشواد فرزند دیگر کاوه به آنها افزوده می‌شود که خود نشان از گسترش دودمانها دارد.

*

یک دوره پس از آن، هنگامی است که نام‌های زال، توس، گودرز، گیو، فریبرز، زنگه شاوران،... پدیدار می‌شوند، و آنکس که در این پژوهش بنام او نیازمندیم گودرز پهلوان پیر ایران است که در شاهنامه از وی با پاژنام فرّ آزادگان ]= ایرانیان[ یاد شده است:

چنین گفت؛ کان، فرّ آزادگان

 

 

سپهدار، گودرز کشوادگان

 

گودرز شاهنامه، در زبان پهلوی گوتَرز gōtarz خوانده می‌شود که بخش نخست آن گوت است که نام دودمانی بزرگ در خوروران ایران باشد، و در این هنگام، نوشته‌های همسایگان ایران نیز بیاری ما می‌آیند، که از این نام، بگونه «گوتی»، یا «گوتیوم» یاد کرده‌اند.

آنان از تیره‌ای که پیشتر از گوتیوم؛ بر سرزمینهای خوروَرانی ایران ]کردستان، آذربایجان، لرستان[ فرمان می‌رانده‌اند با نام کِشوو kešvō یاد کرده‌اند، و شاهنامه نیز گودرز را «گودرز کشوادگان» میخواند.

دیگر پهلوانان ایران را یک یا دو فرزند بیش نبوده است، اما از شاهنامه پیدا است که گودرز را فرزندان بسیار بوده، و گاهگاه از هفتاد فرزند وی نام می‌برند.

چو گودرز و هفتاد پورِ گزین

 

 

همه نامداران با آفرین

 

و چنین می‌نماید که کوهستان اَبَرسِن ]که با نام یونانی زاگرس خوانده می‌شود[ و سرزمینهای سرسبز و پردرخت آن، بگسترش دودمانها یاری رسانده است و بزرگترین فرزندان گودرز، «گیو» است که پهلوان لرستان بود، و شگفتا که هنوز در میان لران، که تیره‌ها با پسوند «وند» نامیده می‌شوند، همچون «فولادوند» «شیرک وند» «سکوَند» «مَکوند»... یک تیرهء بزرگ؛ هنوز «گُوت وند» نامیده می‌شود که یادگار نام و گوتی و گوتیوم است! گسترش دودمان‌های وابسته بگودرز، چنانکه یادآوری شد، بیش از همهء دودمانهای ایرانی بوده است، چنانکه افزون بر دودمان‌های «لر» و «لَک» که نزدیکترین دودمان‌ها به گودرز و کردستان‌اند، در خراسان نیز از یکی از پسران گودرز بنام «گژدهم» آگاهی داریم، افزون بر وی «بیژن» نبیرهء گودرز در بجنور و بیهق میزیسته، و در آذربایجان نیز:

سپاهی که از بردع و اَرْدَبِیل

 

 

پسِ پشتِ گودرز بودند خیل

 

دیگر فرزند نامبردار گودرز «رُهّام» است که در شاهنامه بیشتر؛ با پاژنام «شیر» از وی یاد شده است... و همین پهلوان است که نیای بلوچان گرامی است!

در یک نامهء کهن پهلوی بنام نامکی شَتریهائی اِیران، که صادق هدایت، نخستین بار، آنرا با نام «نامه شهرستانهای ایرانی» بفارسی ترجمه کرد، و اکنون با همین نام، شناخته می‌شود، دربارهء رهّام چنین آمده است:

«فـت‌اضتو : ﴽﺪوت جخدغم : ک‌تﴽﻠو ی‌ات لاا ﺔ صدغفق ی‌غفدغ غضل‌ﴽﻠ اج ت‌اا وحت خل‌فدغ ﺋﺒک‌خدغیو خل‌ تسﻬ ضت‌اﺑ    ﺑاغ ی‌ات.

«شتریستانی رَخوت، رَهامی گوترزان کرت، پَت هان گاس کاش اسپورَچ نَر(ی) تور اُوژت، اوش یبْگوخاکان هَچ آنوذ سْتُوْ بکَرت»

که ترجمهء آن چنین است:

شهرستان رَخوت را رهام گودرزان بساخت، بدان جای که «اسپورچ» پهلوان تورانی را بکشت و یبغوخاقان را از آنجا ستوه کرد (بستوهانید)

اما شهرستان «رَخوت» که در این نامه آمده است، بزبان فارسی «رَخود» خوانده می‌شود «گردیزی» در زین‌الاخبار، اندر کار یعقوب لیث سیستانی گوید:

«پس، از سیستان به بُست آمد، و بُست را بگرفت، و از آنجا به پنجوای و تگین‌آباد آمد، و با؛ رتبیل حرب کرد، و حیله ساخت، و رتبیل را بکشت ]بگرفت، درست می‌نماید، زیرا که رتبیل نام شهری بوده است[، و پنجوای و «رخود» را بگرفت، و از آنجا بغزنین آمد»[۱]

از نام «رَخود» یا «رَخوت» در سنگنوشته‌های داریوش آنجا که خشترپات (بگفتار یونانی ساتراپ)‌های شاهنشاهی هخامنشی را برمی‌شمرد، با نام «رخج»، همواره کنار «گَدارَ» (= قندهار) یاد شده است! و شایستهء نگرش است که در کنار نام رخوت و رخود در نامه‌های پس از اسلام، گاهگاه از نام رخج نیز یاد شده است: «امیر محمد (برادر و زندانی مسعود غزنوی)… بر قلعهء رخج آوردند و بنشاندند»[۲]

امروز، برادران پشتون؛ در آن سرزمین‌ها بسیار شده‌اند، تا آنجا که قندهار، با داشتنِ گروه درخورِ نگرشی از تاجیکان، بگونه کانونی از پشتون نژادان درآمده است، اما هزار سال پیش چنین نبوده است و عبدالحی حبیبی که خود پشتون و پیشتاز پشتون‌گرایی بود، در زیرنویس کاروانسرای «ماریگله» چنین آورده است:

«ماریگله با ز بَر گاف، کُتل کوچکیست در ۳۵ میلی ماورای شرقی دریا ]رود[ سند، بین تکسیلا، و راولپندی، که نقطهء نهایی گندهار و کشور پشتون شمرده می‌شود، و تاکنون بهمین نام معروف است»[۳]

از گفتارهای یادشده چنین بر می‌آید که گروهی از نژاد گودرز نیز، بسوی سرزمین‌های جنوبی سیستان و نیمروزان (بلوچستان کنونی) کوچ کرده‌اند، و زبان آنان نیز کهن، و در بسا واژه‌ها همسان زبانهای کردی است و گاهگاه در برخی واژه‌ها کهن‌تر از کردی نیز هست.

نمونه چند واژهء ایرانی را برمی‌رسیم:

اوستایی:

کَئینین

kainin

 

پهلوی:

کَنِیچَک

kanēčak

 

بلوچی:

کَنِیچ

kanēč

 

کردی:

کِچ

kəč

(دُوَر، کناچه knāča)

تبری:

کیجا

kījā

 

فارسی:

کنیزک

kanēzak

دخترک دوست داشتنی

*

     

اوستایی:

رَئوچَنْگْهْ

raōčangh

 

فارسی باستان:

رَئوچَ

raōča

 

پهلوی

رُوچ

rōč

 

بلوچی

رُوچ

rōč

 

کردی

رُوژ

rōž

 

کرماشانی

روژ

rūž

 

فارسی

روز

ruz

 

*

     

اوستایی

اَپ

ap

 

پهلوی

آپ

āp

 

بلوچی

آپ

āp

 

فارسی

آب

āb

 

کردی

آو

āw

 

*

     

اوستایی

اَسْرو

asru

 

پهلوی

ارس

ars

 

بلوچی

هَرس

hars

 

بلوچی

اَرس

ars

 

کردی

اَسْرْ

asr

 

فارسی

اشک

ašk

 

*

     

اوستایی

آتَرْشْ

ātarš

 

اوستایی

آتَرْ

ātar

 

پهلوی

آتور

ātur

 

پهلوی

آتخش

ātaxš

 

بلوچی

آچِش

āčeš

 

کردی

آگِر

āgər

(آوِر)

فارسی

آذر

āzar

(آتش ātaš)

*

     

پهلوی

آماتَک

āmātak

 

بلوچی

آماتَگ

āmātag

 

کردی

آمادَ

āmāda

 

فارسی

آمادَ

āmāda[4]

 

سپاهان و تهران

آمادِ

āmādē

 

*

چون در شاهنامه رهام (سازندهء رَخوت و رُخج) فرزند گودرز است، پس بلوچان گرامی فرزندان گودرز کشواد اند، و نژاد از کاوهء آهنگر برافرازندهء درفش کاویان، (و رهانندهء ایرانیان از ستم یکهزارسالهء بیگانگان) داراند… و درود بر فرزندان، و شاد؛ روان نیاکان ارجمندشان، که در گسترهء تاریخ ایران همواره نگهبان مرزهای این سرزمین میانهء جهان بوده‌اند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





لينک ثابت |شنبه 6 اسفند 1390برچسب:شعربلوچی؛داستان بلوچی؛بلوچستان؛مکران؛سرحد؛بلوچ؛تصاویربلوچی؛بلوچ عاشق,

| ادامه مطلب...

آخرین مطالب ...

» آدرس وب جدیدم
» ملا فاضل
» پدرم روزت مبارک
» بلوچی شعر
» کجایی؟
» ادان بلوچستان انت (اینجا بلوچستان است)
» بـے زانَــگ ایـں (8) ادبـی هَـکـیـم
» بلوچستان من (عکس)
» ویران
» حادثه آتش سوزی در دبیرستان دانشگاه دخترانه چابهار
» پسر بزرگ و زن دادشاه(عکس)
» سد گنجیں بلوچستان (لاشار)
» ماکت مسجد جامع دزک
» وجه تسمیه مکران
» ملانورمحمددرازهی
» کشاورز بلوچ (عکس وشعر)
» معرفی چند فایل pdf درباره ی قوم بلوچ(آموزش زبان بلوچی_داستانهای بلوچی_آداب و رسوم و...)
» داستان بلوچی( casso)
» شعر بلوچی(1)
» ﺑﯿﺎﺩ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﭘﯿﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻠﮑﯽ ﻧﺎﺑﻐﻪ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ

موضوعات


پیوند وبلاگ
اهل سنت فروش شارژ همراه اول ایرانسل رایتل و.... برترینهای شهرستان خاش فیزیک ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بلوچ قومی وفادارپه وتی خاک ووطنا و آدرس balooch۹۰.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


نویسنده وبلاگ

سید سلمان رسولی
کدهای شما
تصویر تصادفی
 
آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS